اوقاتی با دخترم
عسل مامان حسابی داره روز به روزشیطون تر و خوردنی تر میشه قلبونش برم منیه وقتایی اینقده میچلونمش که میگم وای نکنه دردش بیاد دخترم
عزیز دلم خیلی ماهه فقط غروب که میشه یه خورده سر شیر خوردن و خوابیدنش اذیت میکنه اما اشکال نداره خوشگلکم ،مامان همه رو به جون میخره
یه چیز جالبم بگم سر دارو خوردن هیوا خانوم، نمیدونم چرا دخترم وقتی قطره چکون رو میزارم دهنش تا داروشو بهش بدم فکر میکنه چه خوراکیه خوشمزه ایه و یهو همشو هورتی میکشه ، یکی دوباری هم پریده گلوش و کلی اذیتش کرده اما هر کاری هم میکنم اینجوری نشه باز اینکارو میکنه
امروزم میخوام چند تا از عکساشو که خیلی دوست دارم براش بزارم اینجا بمونه
گلکم بعد از حموم
ژستای دخملی واسه خوابیدن
عاشق این مدل نگاه کردنشم دیگه، شیطنت از چشماش میباره
و اینمممممم هیوای شکموی من
آخه مامانی مگه میتونی این همه هندونه رو بخوری که اینجوری آب از دهنت راه افتاده؟؟؟؟
جا پای هیوا جونی که بابایی براش درست کرده ، فدای انگشتای کوشولوش بشم دیگه من
راستی داشت یادم میرفت که یه عکس فوق العاده رو بزارم، هیوا جونم و آقا آدرین گل پسر دوست خوبم اسما جون
ای جونممممم فقط نگاشون کن، آدرین جون از دیدن هیوا خیلی ذوق زده شده بود اما هیوا جون تازه از خواب بیدار شده بود خیلی عکس العمل نشون نداد