هیوا جانهیوا جان، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 4 روز سن داره

هـیـــوا , فرشته ی آسمونی ِ ما

2 ساله شدن چشم و چراغ خونمون مبارک

1394/3/24 23:52
نویسنده : مامان زهرا
2,217 بازدید
اشتراک گذاری

روی پیشونیه فرشته ها نوشته          هر کی دختر داره جاش وسط بهشته

از آسمون میباره ، در و طلا و گوهر          زر و سیم و نقره ، وقتی میخنده دختر

یکی یدونه دختر ، چراغ خونه دختر          گلابتونه دختر ، ماه آسمونه دختر

قند و نباته دختر ، همیشه باهاته دختر          اسم قشنگ و نازش ورد لباته دختر

تو شبای تاریک ، ماه و ستاره دختر          کوچیکو و بزرگش فرقی نداره دختر

دختر کوه نمک ، دختر عزیزه          چشماشو میبنده میخنده ریزه ریزه

شاخه نبات دختر ، آب حیات دختر          وقتی که غم داره دلت ، میمونه باهات دختر

دختر انیسه ، دختر عزیزه          چشماشو میبنده میخنده ریزه ریزه

شاخه نباته ، آب حیاته             روزای سختی ، دختر باهاته

 

حال و روز و حرفام گفتن نداره ، شعری که برات نوشتم از خودمون نیس اما همه حرفای دل منو بابا ست برای یکی یدونه خونمون محبت

هیوا نازم تولدت مبارک


اینم که تینای شیطون بلا


یه چشمه از قر دادنای خانوم گل

 


امسال برای روز تولدت از آتلیه وقت گرفتیم که با لباس و کیک تولد اونجا عکسای خوشگل بندازیم ، فرداشم چند تا مهمون خودمونی داشتیم که عکساشو گذاشتم . عکسای آتلیه هم هر وقت آماده شد میزارمآرام

 

این سری خیلی فاصله افتاد بین دو تا مطلب و چون جاهای مختلفم رفتیم عکس و مطلبمون زیاد شد ، جوری که عکسای مسافرت رو جدا کردم آخه خودش یه پست مفصله

 

چندتا عکس واسه بعد از تعطیلات عیده که هنوز هوا سرد بود ، از لباسامون معلومه

باغ پرندگان رشت ، کلی پرنده ی خوشگل دیدیمو ازون روز تا بحال تادوس (طاووس) شده از چیزایی که بهش علاقه داریی و توجه نشون میدی

 

بام سبز لاهیجان یه روز مه گرفته و سرد اوایل اردیبهشت


محوطه مقبره ی شیخ زاهد گیلانی که لاهیجانه


ازینجا به بعدم میریم واسه شیطونیای دختر وروجکمون


قربون خاله قزی ِ خودم بشم منبغل


جا دیگه ای  برای نشستن پیدا نکردی مامان جون؟

از شاهکارات ، ببین چیکار میکنی تو خونهمتفکر


 

ماشین کنترلیاتو ببین آخه ؟ نمیدونم بابا شمارو پسر میدونه ازینا برات میخره یا خودش دوست داره؟

روز نامزدیه دخترداییم با هیوای خسته و خوابالودخواب آلود

یه عکس به یاد موندنی از 4 نسلمون

مامانی که اولین بچه ی مامان بزرگه و دختره

من که اولین بچه ی مامانم هستم و دخترم

شما که اولین بچه ی من هستی ، اولین نوه ی مامانی و اولین نتیجه مامان بزرگ ، دختر و تاج سرمون محبت

 

بعد از نامزدی هم دقیقا روز 13 اردیبهشت که ماهگرد 23م دخترگلیمون بود رفتیم مسافرت ، اما همینطور که گفتم عکساش زیاد بود واسه پست بعدی میزارمشون

 

 

این پای کدوم موش موشکیه ازینجا زده بیرون ؟خوشمزه

 

اینو ببین، فکر میکنی چی هستن؟غمناک

گرفتاری که تو این فصل با پوست حساست و پشه ها داریم ، هیچی هم کارساز نیست ، قرص پشه ، توریه پنجره ، دستگاه اولتراسونیک  ، عرق نعنا فقط یه خورده اوضاع رو بهتر میکنه که جای هر روز ، چند روز یه بار بیان سراغت

 هر یه دونه جای نیش پشه  2-3 هفته درگیری داره ، طاقت هم که نداری همش میخارونی و بدترشون میکنی

 

یکی از سرگرمیای همیشگیت اینه که مداد رنگیارو اینجوری علم کنی

الان این فیگور چی میگه؟

هوا گرمه و سعی میکنیم هر وقت فرصت بشه بریم کنار ساحل تا بازی کنی

ااا هیوا بازم دمپایی رو اشتباه پوشیدی ؟ دُدُشت بپوش

 

اسکوتر خانوم که بینهایت بهش علاقه داری ، وقتی خریدیمش اومدیم خونه تا 2 ساعت حاضر نبودی یه لحظه ازش دست برداری ، همینجوری عرق میریختی و بازی میکردی . حتی وقتی میخواستم بخوابونمت میگفتی مثل عروسکات بزارمش کنارت


 

 

بازم که داری قر میدی وروجک ؟

شیرین شیرینمه دخترممممممبوسمحبت

همیشه در پناه خدا باشی دختر نازم

 

مایو زنبوریتو آوردم ببینم هنوز اندازه ت هست که برای آتلیه بتونیم از اینم فیگور بگیریم

اینقد ازش خوشت اومده بود  همش نازش میکردی

 

این عکسام خاله خونه مامانی ازت گرفته ، نمیتونستم ازشون بگذرم و اینجا نزارم

 

آخرین روز از دومین سال یعنی 12 خرداد 94 مرواریدای 17 و 18 هم به سلامتی رونمایی شدن

بعد از تعطیلات خرداد ، 16 م برای چکاپ دوسالگی رفتیم مرکز بهداشت ، از شانسمون 2تا نی نیه دوماهه و 2 تا دختر 6ساله هم قبل ما برای واکسن اونجا بودن ، اونا گریه میکردن با تعجب نگاشون میکردی ، هر چی سعی کردم جلوی دیدتو بگیرم اما کنجکاویت نزاشت موفق بشم . وقتی نوبتمون شد یکی از خانومای بهداشت وزنتو اندازه زد بعد گفت بیا روی تخت بخوابونش واسه قد ، که این تخت کنار تختی بود که یکی از دخترایی که واکسن زده بود روش نشسته بود گریه میکرد ، وقتی خانوم بهداشت تختو نشونمون داد که اونجا بزارمت یه لحظه ترسیدی و تندی محکم بفلم کردی ، فکر کردی قراره چه اتفاقی بیفته ، خیالت راحت تا 6 سالگی از واکسن خبری نیس ، در ضمن دخترم اینقد شجاعه که میدونم گریه نمیکنه

هزار ماشالله یادتون نره

قد : 92 cm

وزن : 13700 gr

حرف زدنت پیشرفت قابل توجهی  داشته هزار ماشالله . الان هر چی بگیم تکرار میکنی با یه کوچولو تغییر ، اونم معمولا اینجوریه که اولین حرفو جا میندازی و از صدای اون حرف شروع میکنی مثل  اُتُلات ( شکلات ) ، اِپِر ( سپهر ) ، اَبُت ( فربد ) ، اَسَنی ( حسنی )

رنگ شناسیت هم قویتر شده ،  اِمِش ( قرمز ) ، اَرت ( زرد ، سرد ) ، اَش ( سبز ) ، آبی هم که خیبی وقته بلدی

الان اینقده کلمات زیاد شده دیگه نمیتونم همشو بنویسم ، هر روزم که داری کلمه جدید یاد میگیری .

یه مدتم هست در حال تلاشیم که دستشویی رفتنو یاد بگیری ، اول که اصلا متوجه نمیشدی بهت چی میگم ، یه خورده بعدش اول کارتو میکردی بعد میومدی گزارش میدادی ، میزدی رو پوشک و میگفتی ایناهاش . اما الان یه وقتا قبلش اعلام میکنی و اونوقته که بدو به سمت دستشویی .

ایشالا زودتر از شر پوشک راحت بشی توی این هوای گرم

توی یه کوچه ای که بعضی وقتا مسیرمون به خونه مامانی میشه یکی از خونه ها یه درخت گل بزرگ داره که نصف بیشتر این درخت تو کوچه ست ، هر وقت ازونجا رد بشیم میگی دُل بیچینیم ، بسته به اینکه بخوایم بریم خونه مامانی یا خونه خودمون اسم میاری که میخوام بهش گل بدم ، گل میگیری دستت تا بابا رو ببینی میدوئی گلو بهش میدی ، مامانی هم ببینی همینطور ، یه روز که داشتم برای چکاپ میبردمت دکتر هم گفتی دُل بیچینیم آقا دُتُر ، بسکه که دخترم مهربونه ، هرجا میره میخواد گل ببره

یه روز رفتیم خونه یکی از دوستام که تازگی زایمان کرده  و یه پسرنازنازی به دنیا آورده به اسم سپهر ، آی که از دیدن سپهر کوچولو خوشحال شدی ، هی میگفتی نی نی  نی نی ، دست به پاش میزدی ذوق میکردی ، براش پخ میکردی خودت میخندیدی میگفتی تَشید ( ترسید ) چندبارم دستشو بوسیدی ، کلی واسه خودت خوشحال بودی ، ازت پرسیدم مامانی از این داداشا میخوای باهاش بازی کنی ؟ با خوشحالی تند تند سر تکون میدادی که میخوامسوال

 

عاشق وقتاییم که صدات میکنم هیواا کجایی ؟  جواب میشنوم  بَده (بله ) اینجام آرام

 

خیلی تلاش کردم کلی برات مطلب بنویسم اما اینقد گفتنیا زیاد که میدونم خیلی هاش جا افتاده ، فعلا همینا علی الحساب بمونه تا بعد چشمک

پسندها (4)

نظرات (7)

خاله نکیییییییییی
25 خرداد 94 1:38
تولدت مبارررررررررررررررک هزاران بار شیرین زبون خاله فداششششش بشه خاله هزار بار. عاشقتممممم بی نهاااایت جای خاله نچینا بین عکسای تولدت کمه دیگههههه توپولیه خاله نفس خالههههه. چقدر دوست داشتم تولد امسال کنارت باشم ولی حیف نشد دیگه هیوا جووونم قربون عکسای نازت برم من عسسسسل میبوسمت خاله جون یه عالمهههه
مامان زهرا
پاسخ
جات خالی بود دیگه نچینا جونی
خاله تینا
26 خرداد 94 1:15
سلام زهرا جون بازم تبریک میگم تولد دخمل شیرینتو عجب قرایی میده چه داآش مشتی براش بهترینها رو می خوام یه سری عکساش انگار تو رو کوچیک کردن خیلی شبیهته ... ماچش کن زود باش دیگه نگا نکن ماچش کن
مامان زهرا
پاسخ
مرسی عزیزم دیگه اینجور دختر قرطی داریم ما
خاله سارا
27 خرداد 94 12:57
چقد بزرگ شده خانمممممممممم شده تولدش مبارکککککک
مامان زهرا
پاسخ
ایشالا دختر شما زودتر بیاد براش تولدت مبارک بخونیم سارا جون
مامان مژگان
30 خرداد 94 10:53
تولدت مبارک هیوایی.ایشالا صدوبیست ساله بشی عسل خاله.هزار تا بوس رو لپات جیگر من
مامان زهرا
پاسخ
مژگان جون شما آبجی هستی تا خالهمرسی عزیزم شمام هلن جونو واسمون بچلون، به ما هم‌ سر بزن
عمه مريم
31 خرداد 94 12:21
تولدت مبارک توپول عمه آخ که چقدر جای مهتا تو عکسات خالیه حیف شد . عکسات چقدر قشنگ شده عمه فدات بشه . هم من و هم مهتا از دور می بوسیمت نازدونه من ایشالا تولد سال بعدت باشیم
مامان زهرا
پاسخ
عمه جون ما که خیلی منتظرتون بودیم بیاین، ایشالا سال دیگه همه واسه تولد هیوا باشن ازینااا واسه مهتا گلی
الی جون
10 تیر 94 19:50
ای جانم چقد بزرگ شده بوووووس
مامان زهرا
پاسخ
مررسی عزیزم
ساجده
21 تیر 94 15:03
بازم تولدت مبارک عسلی چه قری هم میده وروجک زهرا مامانت ماشالا مثل خودت خوشگله
مامان زهرا
پاسخ
ساجده جون بسکه شیطون بلاست شما لطف داری عزیزم