هیوا جانهیوا جان، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 5 روز سن داره

هـیـــوا , فرشته ی آسمونی ِ ما

داستانهای 25 ماهگی عسلمون

1394/4/17 11:28
نویسنده : مامان زهرا
1,103 بازدید
اشتراک گذاری

یه گردش کوتاه ، شهر تاریخی ماسوله

 

 

دفه اولی که ماسوله رفتی اینقدی بودی ...

هزار ماشالله الان دیگه یه پارچه خانوم شدی محبت

نصف قوریه چایی رو شما خوردی ، اما از آش دوغ که ترش بود خوشت نیومد

آخ فدای این موهای فرفری و خوشگلت

 

اسباب بازیای جدید نفس خانوم

الان هر روز صبح واسه اینا گریه میکنی که نمیرم خونه مامانی میخوام باهاشون بازی کنم


این خانوم خوشگلا رو ببین ، دخترای گل ما هستن

6 تیر 94 اولین کوتاهی موی هیوای نازم ، موهای خوشگلو فرفریتو همه ی ما دوست داریم اما به خاطر گرمای هوا دیگه مجبور شدم یه کوچولو ازشون کم کنم

خانوم چطوره ؟ راضی هستین ؟

این موهای خوشگلم  جمع کردم برات یادگاری نگه دارم

 

الان خیلی خیلی خوب صحبت میکنی ، جمله های قشنگ و کامل میگی و حسابی پیشرفت کردی ، یه روز به بابا گفتم برو برامون هندونه بخر ،  حرفمو که شنیدی اومدی گفتی نههههه طابتی میکام ( طالبی میخوام ) آخرشم بابا مجبور شد بره برای خانوم طالبی بخره ، تا بره برگرده همینجوری یه سره طابتی گفتی

هر جور نازت که میدم همون کلمه ها رو تکرار میکنی ، نَمَسم ( نفسم ) ، عسلم ، خامونَم ( خانومم ) ، عسیسم ( عزیزم ) ، اوشدِلَم ( خوشگلم )

حسابی  هم بازیگوش تر از قبل شدی ، خودت برای عروسکات یه وقتا داستان سرایی میکنی یا حتی سعی میکنی همینجوری که نازو نوازشت میکنیم باهاشون رفتار میکنی

تینا رو که ببینی مثل یه بزرگتر مراقبشی ، باهاش بازی میکنی نازش میکنی و میبوسیش ، انگار نه انگار که تینا ازت بزرگتره

 

میدونم خیلی از گفتنیا رو بازم طبق معمول جا انداختم اما حافظه م الان دیگه یاری نمیکنه  و بعد اینکه پستو ببندم یادم میان ، بازم به قولی کاچی به از هیچیه

پسندها (3)

نظرات (3)

خاله نکی
18 تیر 94 17:38
به به چه عکساییییییی قربون ناناز خالههههه بشم من الهی عاشقتم موفرفری
ساجده
21 تیر 94 14:56
ای جان فداش ماشالا خانم شدی عسلی بوسسس
عسل
10 دی 94 10:09
سلام خوبی زهرا جون . هیوا رو از پوشک گرفتی؟ اگه کرفتی بیا از تجریت بگو ما هم استفاده کنیم واقعا سخته