هیوا جانهیوا جان، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 25 روز سن داره

هـیـــوا , فرشته ی آسمونی ِ ما

چشم نخوری انشالله

داستانهای 25 ماهگی عسلمون

یه گردش کوتاه ، شهر تاریخی ماسوله     دفه اولی که ماسوله رفتی اینقدی بودی ... هزار ماشالله الان دیگه یه پارچه خانوم شدی نصف قوریه چایی رو شما خوردی ، اما از آش دوغ که ترش بود خوشت نیومد آخ فدای این موهای فرفری و خوشگلت   اسباب بازیای جدید نفس خانوم الان هر روز صبح واسه اینا گریه میکنی که نمیرم خونه مامانی میخوام باهاشون بازی کنم این خانوم خوشگلا رو ببین ، دخترای گل ما هستن 6 تیر 94 اولین کوتاهی موی هیوای نازم ، موهای خوشگلو فرفریتو همه ی ما دوست داریم اما به خاطر گرمای هوا دیگه مجبور شدم یه کوچولو ازشون کم کنم خانوم چطو...
17 تير 1394

سفرنامه ی 23ماهگیه هیوا نفس

روز اول سفر خانوم اول حسابی تجهیز کردن بعد راه افتادن   کاشان خانه بروجردی ها   خانه ی طباطبائی ها همه ی خونه های تاریخی حوض داشتن و شما هم بلااستثنا دست تو همشون بردی خانه ی تاریخی احسان – هتل سنتی مسجد آقابزرگ برج و بارو سلجوقی شهر زیرزمینی نوش آباد ( اوئی ) حمام امیراحمد سرای عامری ها سفره خانه عباسیان باغ و حمام فین وروجک داره از دستم فرار میکنه ، همزمانم نگاه میکنه یه وقت بهش نرسم روزای سفر اینقد خوشحال بودی نمیدونستی ذوقتو چجوری...
17 تير 1394

2 ساله شدن چشم و چراغ خونمون مبارک

روی پیشونیه فرشته ها نوشته          هر کی دختر داره جاش وسط بهشته از آسمون میباره ، در و طلا و گوهر          زر و سیم و نقره ، وقتی میخنده دختر یکی یدونه دختر ، چراغ خونه دختر          گلابتونه دختر ، ماه آسمونه دختر قند و نباته دختر ، همیشه باهاته دختر          اسم قشنگ و نازش ورد لباته دختر تو شبای تاریک ، ماه و ستاره دختر          کوچیکو و بزرگش فرقی نداره دختر دختر کوه نمک ، دختر عزیزه   ...
24 خرداد 1394

22 ماهگی ِ دخترک مو فرفری ِ ما

سلام سلام بازم اومدم برای دختر گلم بنویسم ، هیوا جونم مامان فدات بشه بدونی چقد شیرین و دلبر شدی ، قبلا نگران این بودیم چرا حرف نمیزنی اما الان هزارماشالله کلی قلمبه سلمبه تحویلمون میدی   همه چی رو توی ادامه ی مطلب دنبال کنین .... اینجا عروسکا جمعن داری با دوربین خودت ازشون عکس میگیری ، ببین بندشو چطور به دست انداختی   میشه ازین بستنیا به ما هم بدی ؟؟  اما فکر نکنم ازش بگذری   عکسای ماهگرد 21 که چون اون ماه عکس زیادی نداشتی دیگه وبلاگو آپدیت نکرده بودم ، حتی نموندی یه عکس درست حسابی بگیرم ازت ، مگه میشه شیرینی باشه و فقط بشینی نگاهش کنی ؟   بعد از اینکه 21 ماه رو...
17 فروردين 1394

20 ماه رویایی با پاکترین فرشته ی آسمونی

هیوای نازم عروسکم ببخش که خیلی وقته وبلاگتو آپدیت نکردم ، میدونی که چقد فرصتم کمه و ترجیح میدم وقتایی که هستم رو با هم وقت بگدرونیم ، اینجوریه که خیلی به اینجا نمیرسم به قدری شیطون و وروجک شدی حد نداره ، بامزه تر و دلبرتر از قبل ، مخصوصا اینکه الان دایره لغاتی که استفاده میکنی روز به روز پیشرفته تر از روز قبله و هر روز مارو با یه کلمه قلمبه سلمبه سورپرایز میکنی ، آخه الان جنابعالی چیکار به چَخ خَیطی  (چرخ خیاطی) داری که اسمشو یاد گرفتی وروجک؟ به شدت هم باید حواسمون به چیزایی که تو حرفامون میگیم، باشه چون همونی رو که نباید تکرار میکنی ، اما خاله ی بنده خدا هرچی باهات تمرین میکنه بگی خاله یا اسمشو یاد بگیری هیچی به هیچی ، به بهتر...
13 بهمن 1393

گل ِ همیشه بهار مامان و بابا 18 ماهه شده

قندِ عسل خانوم خوشگل خانوم نفس خانوم 18 ماهه شدی ، یعنی باور کنیم یک و نیم ساله که یه فرشته ی آسمونی به زندگیمون رونق دیگه ای داده ؟ خدایا هزاران بار شکرت واسه لطفی که بهمون داشتی و یکی از فرشته هات رو به ما سپردی دختر نازم هرچقد از خوبیِ بودنت بگم کم گفتم ، ان شالله همیشه سلامت باشی خانوم گل آخ جووووووووووون کیک خوب از کجاش شروع کنممممم؟ اجازه بدین ازش بچشم ... وای چقد خوشمزه ست  ، حالا این همه رو چطور بخورم؟؟؟؟ اِ اِ اِ انگار مامان و بابا حواسشون اینجاست و نمیتونم دیگه ادامه بدم   میریم برای ادامه ی مطلب ... دخترم یه سری از واکسن رو هم باید برای 18 ماهگی میزدی که ...
16 آذر 1393

هفدهمین ماهگرد هیوا نفس

دلبرکم بازم به مناسبت یه ماهگرد دیگه اومدم برات بنویسم ، 17 ماهی رو که باید سراسر عشق نوشت برای تو که همه ی وجودمونی ماهگرد این سری مصادف شد با تاسوعا عاشورای امسال و نذریِ شله زرد برای شما ، ان شالله که همیشه در پناه خدا سلامت باشی دختر گلم     دختر گلمون درحین بازی و بازیگوشی همزمان داری برامون دلبری هم میکنی ، چه میشه کرد دخمله و هزار ناز و ادا برای مامان بابا که ما هم همشو با جون و دل میخریم   بله بله میبینم که بازم تسبیح رو از سجاده کش رفتی خانوم خانوما ، عزیز دلم خوردنی نیس که مامان جون   هیوای گل من با پیشونیِ زخمی  الهی مامان برات بمیره که دختر ن...
15 آبان 1393

عید قربان و 16 ماهگی ِ خانوم گل

کیک مامان پز ِ 16 ماهگی که با کلی مخفی کاری تونستم نگهش دارم تا شما عسل خانومی چندتا عکس باهاش داشته باشی وگرنه معلوم نبود چه بلایی سرش میومد به به خوراکیه خوشمزه رو مامان اینجا برام گذاشته  ، بزار ببینم چطوریاست ااا این چی بود؟ انگار خرابکاری شد ، نگام نکنین تا درستش کنم ای بابا نگام نکنین دیگه   بقیه عکسا هم میره واسه ادامه ی مطلب هیوا جونم یه ماه بزرگتر شدی با کلی تغییرات ، حسابی فهمیده تر و شیطون تر از قبل شدی ، چیزای بیشتری رو متوجه میشی و خیلی سریعتر از قبل یاد میگیری ، مثل پازل جورچینی که فکر میکردم برات زوده اما یه هفته ای کامل بلد شدی ، هر کدومشونو که برمیداری قشنگ نگاهش میکنی و میگردی دنبال ش...
17 مهر 1393

و حالا 15 ماهگی شاخه نباتمون

عسل خانومی هزار ماشالله روز به روز داری بزرگتر فهمیده تر باهوش تر میشی ، یه چیزایی رو متوجه میشی که کلی تعجب میکنم براش ، اصلا برام باور کردنی نیس این روال سریع رشدت ، انشالله که همیشه سلامت باشی دختر گلم برای 15 ماهگیت چون خونه نبودیم و برای عروسی پسر عمه خاله مسعود رفته بودیم دیگه نشد مراسم ماهگرد برات داشته باشیم ، انشالله ماهِ بعد برای سنگین نشدن صفحه اصلی عکسا رو ادامه ی مطلب میزارم برای چکاپ 15 ماهگی رفتیم مرکز بهداشت ، خداروشکر همه چی خوب بود و راضی بودن وزن : 11500 gr قد : 82.5 cm دور سر : 48.5 cm ازم پرسیدن که میتونی کلمه بگی و اینکه چیزایی که میگی رو میتونیم متوجه بشیم ؟ که گفتم بعلهههه ، درسته همش نارا...
20 شهريور 1393