سفرنامه ی 23ماهگیه هیوا نفس
روز اول سفر
خانوم اول حسابی تجهیز کردن بعد راه افتادن
کاشان
خانه بروجردی ها
خانه ی طباطبائی ها
همه ی خونه های تاریخی حوض داشتن و شما هم بلااستثنا دست تو همشون بردی
خانه ی تاریخی احسان – هتل سنتی
مسجد آقابزرگ
برج و بارو سلجوقی
شهر زیرزمینی نوش آباد ( اوئی )
حمام امیراحمد
سرای عامری ها
سفره خانه عباسیان
باغ و حمام فین
وروجک داره از دستم فرار میکنه ، همزمانم نگاه میکنه یه وقت بهش نرسم
روزای سفر اینقد خوشحال بودی نمیدونستی ذوقتو چجوری نشون بدی همش شیطونی میکردی ، جیغ میزدی و اینور اونور میدوئیدی
باغ پرندگان قمصر
باغ گل قمصر
هیوای خوابالو قبل از طلوع آفتاب برای گل چینی تشریف بردن
وقتی ساعت 4صبح بیدار شده باشی نتیجه ش این میشه
روستای تاریخی ابیانه
میبینی چه ژستایی میگیری آخه وروجک؟ خیلی شیطون بلایی ، یکی ببینه فکر میکنه یادت دادیم دیگه نمیدونه همینجوری خودجوش تا بهت میگفتیم بمون عکس بگیریم اینجوری قیافه میگرفتی ، از کجا یاد گرفتی ؟؟؟
اصفهان
باغ هشت بهشت
عشقای من همیشه بخندین ، همیشه سلامت باشین ، انشالله ...
روز اول دیر رسیدیم و فقط تونستیم محوطه باغ هشت بهشت رو ببینیم و داخل عمارت نتونستیم بریم ، واسه همینم فرداش دوباره رفتیم
سی و سه پل
اسم این پل رو یادم رفته
پل خواجو
چهل ستون
عمارت عالی قاپو
پارک ناژوان
بعدشم که پیش به سوی تهران و خونه مادرجون ، یه شبم که با مادر جون پدرجون و عمه مریم اینا رفتیم بیرون
بوستان پرواز تهران
یه شبم رفتیم خونه خاله اسما و بهشون زحمت دادیم
فقط ببین دوتایی با آدرین خونه رو به چه روزی انداختین ؟؟
سه چرخه هم که داستانی بود ، نوبتی سوار میشدین و همو هول میدادین
آخر شبم که داشتیم میومدیم آدرین گریه میکرد هیلااا نه ، هیلااا نه
روزای بعدشم که دیگه اسم آدرین رو از رو عکس میگفتی آدین ، خاله و عمو رو هم همونجور که آدرین مامان باباشو صدا میکرد میگفتی مامانا و باباجان
الان که دیگه منو بابا رو هم همینجوری صدا میکنی ، مامانا دونی ، بابادانی ، بابادونی
روزی که از سفر برگشتیم ، عصری میخواستم بخوابونمت موفق نمیشدم ، آخرش برام اینجوری فیگور گرفتی تا خوابت ببره ، قربون این ناز کردنات بشم دیگه مامان جون ، همشو به جون میخرم دختر گلم