دو ماهگی ِ دختر ماهم
عزیز دل مامان دو ماهگیت مبارک فدات بشم
نفس مامان چون واکسن دوماهگی داشتی و ما نمیدونستیم بعدش چی در انتظارمونه شب قبلش برات کیک گرفتیم تا باهاش عکس یادگاری داشته باشی
دخترم انشالله سالهای سال سلامت باشی
اما بگم از واکسنت، خیلی اروم رو تخت خوابیده بودی و قطره فلج اطفال رو هم راحت خوردی، بعدش خانوم بهداشت گفت پاهات رو محکم نگه دارم تا نتونی تکونش بدی و همزمان هم صدات کنم تا بدونی که کنارت هستم و نترسی ، وای وقتی که آمپول رو به رونت زد اول جا خوردی و بعدش یه گریه وحشتناک ، الهی بمیرم برات مامانی که خیلی دردت اومد، جای واکسنو روی پات محکم نگه داشتم تا خونش بند بیاد و بابایی هم اومد کنارت ، با ناز و نوازش یه خورده اروم شدی که خانوم بهداشت با یه آمپول دیگه سر رسید و باز جیغتو درآورد ،الهی مامان فدات بشه دلم برات کباب شد ، بازم منو بابایی سعی کردیم آرومت کنیم ، بعد چند لحظه که گریه ت قطع شد با همون چشمای اشکی برامون لبخند زدی ، قربون دختر شجاع و قوی ِ خودم برم که هوای حال ما رو داشت و خواست بهمون بگه حالش خوبه
بعدش به دختر خوشگلم شیر دادم تا دردش یادش بره و برگشتیم خونه، پاتو کمپرس کردم تا زودی دردش خوب بشه و اذیت نشی، همش هم نگران تب کردنت بودم که خداروشکر خفیف اومد و رد شد ، اون روز به خاطر واکسن اذیت نکردی اما به خاطر معده ت که چند وقته هیوا جونمو اذیت میکنه کلافه بودی و گریه میکردی
همون شب و شب بعدش خیلی خیلی اذیت شدی و با اینکه گرسنه بودی نمیتونستی شیر بخوری تا اینکه فرداش بردیمت دکتر و برای دخترم داروی معده و آرامبخش داد، بهت اثر کرد و بعد مدتها شب رو راحت خوابیدی، انشالله که زودتر حالت خوب بشه مامان جونم که منو بابا خیلی نگرانتیم.
عکس هیوا جونم روزی که واکسن زد
کنترل قد و وزن دوماهگی دخملم
قد : 58 cm
وزن : 5500 gr
دور سر : 39.5 cm