7 ماهگیت مبارک قند عسلم
نازگلکم چه زود داره میگذره این روزا و چه زود داری بزرگ میشی ، ناباورانه 7 ماه گذشته از اومدنت و روشن کردن زندگیمون با قدمای کوچولوت
ادامه ی مطلب رو از دست ندین ...
ببخشین این چیه گذاشتین اینجا؟
اجازه بدین فکر کنم ...
بهتره برم امتحانش کنم ، انگار خوردنیه
اووووف تا اینجا اومدم چرا ازم دورش کردین دستم نمیرسهههههه
هیوا جونم آخرین روز از 7 ماهگیت یه کار جدید انجام دادی، وقتی کنار صندلیت نگهت داشتیم تونستی با تکیه بهش چند ثانیه بایستی
توی این حالتم این پستونک بیچاره از دستت در امان نیس
و اما یه خبر خوش دیگه
لثه هات واسه 2 تا دندون کوچولوی نازت باز شدن و دیگه همین روزاست که دندون خرگوشی بشی خوشگلم
از صبحش همش کسل و بیحال بودی، فکر کردم خدای نکرده داری مریض میشی ،تا اینکه حدودای 9 شب بعد از اینکه ماست و میوه ت رو خوردی داشتی با قاشقت بازی میکردی و همش میبردیش توی دهنت، جنس قاشق چینی بود، یهو بابایی گفتش که انگار لثه ش صدا میده ها که به زحمت تونستیم دهنت رو باز کنیم و ببینیم که لثه ت باز شده و کلی خوشحالی کردیم ، سریع هم زنگ زدیم به مامان جون و مادر جون خبر دادیم و اونا هم کلی خوشحال شدن
دخملی یه عالمه لباسای خوشگل موشگل و تابستونی داری که الان اندازه ت شدن ، اما به خاطر سرد بودن هوا نمیشه وقتی میریم بیرون بپوشیشون، واسه همینم هر وقت یکیشو میارم بهت میپوشونم تا لااقل باهاشون عکس داشته باشی
یه ژست فوق العاده خانومانه از نفسِ مامان
اینا رو دلم میخواد قورتش بدممممممممممم
بلاخره یه خورده سرت رو آوردی بالا و تونستیم گردنت رو ببینیم
لطفا بهم آب قند برسونین تا خودم اینجا غش نکردم
دوستای گلم که وبلاگ دخترم رو میخونین با شرمندگی ماشالله یادتون نره
این چیه همش باهاش مزاحم حریم خصوصیم میشین؟ صبر کنین مزه ش کنم تا ببینم چیه آخه ؟
قراره فردا برای چکاپ 7 ماهگیت بریم مرکز بهداشت که اونم جزییاتش رو میام میزارم برات مامانی