اولین عیدت مبارک هیوای مامان
خوشگلم نفسم عسلم اولین عیدی هست که شما همه زندگیمون کنارمونی و برامون قشنگ ترینِ ، انشالله که همیشه سلامت باشی گلِ مامان
هیوا جونم پای سفره هفت سینمون اونم با کلی دردسر ، میدونین که دخملی دیگه به سختی پای عکس انداختن میشینه
هیوایی خیلی با کفش پوشیدن میونه ای نداره، میخواد از پا درش بیاره
عزیزم چه فیگور حرفه ای گرفته
عزیزکم سوار ماشینش خونه مامان جون ، بازم یه سیم و کابلی پیدا کرده برای کشیدن و گازگازی کردن
اینقده خوب سواری میکنه تازگیا، دنده عقب رفتنش که دیگه دیدنیه حسابی ، یه دستشو یه وری میزاره روی پشتیِ صندلی و میره عقب ، انگاری چند ساله راننده ست
از خبرای این چتد وقته بگم
بلاخره لثه ی هیوا جونم برای مروارید سومش 14 اسفند باز شد و این دفه دیگه واقعیه
مروارید 1 و 2 : 12 دی ماه 92
مروارید 3 : 14 اسفند 92
دخملی باز هم روز به روز بازیگوش تر شدی و هر روز یه داستان تازه داری برامون با کارایی که میکنی
بابایی یه مدت برات سوت میزد و شمام خوشت میومد، بعضی وقتا هم با جیغ زدن سعی میکردی تقلید کنی کارش رو ، تا اینکه 26 اسفند وقتی بغلم بودی بعد سوت ِ بابا اول یه خوره نگاش کردی بعد انگشتات رو گذاشتی دهنتو خواستی همونکارو تکرار کنی و جیغ زدی، از اون روز به بعد هر وقت میگیم هیوا سوت بزن انگشت به دهن برامون جیغ میزنی
تقلید کردنا فقط همین نیس، ادای خمیازه رو درمیاری و همینطور فوت کردنو
دس دسی کردن رو یاد گرفتی و وقتی میگیم بهت دوتا دستات رو توی هوا تکون میدی
چهار دستو پا میمونی اما هنوز نمیتونی بری جلو ، فقط دیروز که رفته بودیم عید دیدنی برای ظرف آجیل 30 سانتی جلو رفتی ولی فقط همون بود و اومدیم خونه دیگه هرکاری کردم نرفتی
از جات بلند شدن و ایستادن رو حسابی فرز شدی ، به محض اینکه بتونی دستت رو جایی محکم کنی می ایستی ، حتی یه وقتایی شلوارمو میگیری و بلند میشی
وقتی هم دراز کش باشی و بخوای بشینی برمیگیردی روی شکم و یه خورده عقب عقب میری و میشینی دختر زبر و زنگم
خووووب دیگه بمونه برای بعد و بریم آماده شیم برای مهمونی