دختر خوشملِ مامان 14 ماهگیت مبارک
سلام شیطونک عسلیِ من ، دختر نازم که بیشتر از چیزی که بتونی تصور کنی عاشقتم ، 14 ماهه که کنارمونی و روز به روز بیشتر عاشقت میشم
دختر فوق العاده کنجکاو من که داره کیک رو بررسی میکنه ( حواستون که به میز پتوپیچ شده هست ؟ )
میوه های روی کیک رو هم بهم ریخته
و بلاخره راضی شد چشم از خوراکیِ خوشمزه جلوی چشمش برداره و به دوربین نگاه کنه
هیوا جونم خیلی کارای جدید یاد گرفتی ، بغل میکنی ، بشکن میزنی ، حسابی دیگه قر میدی و میرقصی ، ما رو میبوسی اونم چه بوسیدنی تمام صورتمون خیس میشه ، لبتو میزاری روی صورت و پوف میکنی ، اینم یه مدل بوسیدنه دیگه نه؟ مدل مخصوص هیوا جیگره ، بوس فرستادنم بلدی ، کف دستت رو هی پشت هم پوف میکنی اما هنوز نمیتونی همونو فوت هم بکنی
یه خورده سر صحبت کردن تنبلی میکنی شایدم ما خیلی توقعمون بالاست ، گرچه خیلی کلمات رو بلدیو یه وقتایی استفاده شون میکنی ، مثل نَدُن ( نکن ) ، بِیِه ( بده ) ، بیا ، آده (آره) ، نو ( نه) ، هام هام وقتی خوراکی میبینی و میخوای ، زَیا ( زهرا) ، اَدی ( علی ) و ...
عاشق هر نوع خوراکی هستی جوری که وقتی ببینی دستمال و پستونکت رو که اینقد عاشقونه دوست داری پرت میکنی یه طرف و دِ بدو به طرف هرچی خوردنیه ، مخصوصا اگه قبلا هم خورده باشیشو بدونی چه مزه ای داره ، با این همه چیزای خیلی شیرین مثل عسل ، خرما و مربا دوست نداری
هنوز خودم بهت شیر میدم و همراهش شیر پاستوریزه هم میخوری که شکر خدا خیلی دوست داری اونم سردِ یخچالیشو ، میریزم توی شیشه شیر و میدم دستت میری دور خونه رو میگردی و همون جور بازی میکنی و پشتک وارو میزنی و آخرشم شیشه خالی تحویلم میدی ، نوش جونت عزیزکم
هیوا نازنازیم روز تولد پدر مهربون
یه سال پیش همچین روزی ، باورم نمیشه میوه ی خوشمزه مون اینقده بزرگ شده ، خدا همیشه نگه دارت باشه نفس خانوم
ووووووووووی هیوایی مایوی زنبوری که خاله براش خریده رو پوشیده و داره خوش میگذرونه
یه روز تعطیلِ تابستونی که رفتیم پیک نیک ، حوالی رضوانشهر آبشار ویسادار
دخملی به فکر پذیرایی از ما هستی و میخوای چایی بزاری
الهی فدات بشم این قیافه متعجبت واسه وقتیه که چشمت به یه چیز عجیب غریب به اسم رودخونه افتاده
اما اینجا دیگه اصلا متعجب نیستی و داری گریه میکنی بابا بزارتت پایین آب بازی کنی
اینقده طول و عرض رودخونه رو با اون آب سردش رفتی و اومدی به زور آوردیمت بیرون
یعنی جونمو میدم برای دختر معصوم و نازم ، خدایا عاشقتم عاشقتم که همچین هدیه ای بهم دادی که اصلا نمیتونم شکرشو جوری که شایسته ست به جا بیارم
اینم بلاخره آبشار خوشگل که حیف توی عکس خوب معلوم نیس ، جایی بس با صفا بود و جای همه ی دوستان خالی
هیوا جونم اینقده از منظره آبشار خوشت اومده بود که اگه ولت میکردم از همون بالا میپریدی پایین ، اصلا هم حاضر نبودی کسی جلوی دیدت رو بگیره ، هر کی میومد جلوت میزدیش
بعدشم که رفتیم کنار ساحل و واسه اولین بار یه پایی به آبِ دریا زدی ، مامانی حالا خوبه شمالی هستیم وگرنه معلوم نبود چند سال طول میکشید دریا رو ببینی
عکسای آخر این سری انواع دلبری شما رو برای بابا نشون میده شیطونک
واسه من اینجوری دلبری کنی آب قند لازم میشم که مامان جون ، قربونت بشمممممممممم